یک دنیا پدر ...

وجِئنَا ببِضَاعة مُزجاة ...

وجِئنَا ببِضَاعة مُزجاة ...

یک دنیا پدر ...

و خدا خواست که یک عمر نبیند، یعقوب...
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد...

پيوندها

مولوی پژوهی 2

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۳ ق.ظ


الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایـه علی بن ابی طالب و اولادهم المعصومین علیهم السلام

بدون شک درباره ی کتاب مثنوی ستایش ها ی اغراق آمیز و بی حد و حصری شده است،تا آنجا که آن را تا مرتبه ی سروش آسمانی و قرآن پارسی!! بالا میبرند. به ویژه اینکه این اغراق گویی ها توسط خود مولوی پایه گذاری شده و سپس توسط فرزندان و خلفاء ! و مریدان او دامن زده شده است،

مولوی در مقدمه ی مثنوی تعریف عصمت آمیزی از آن میکند و کتابش را "اصول اصول اصول الدین ،فقه الله الاکبر ،شرع الله الازهر " میخواند....عنوانی که تنها شایسته ی کتب آسمانی و سخنان معصومین(ع) است.

ملای رومی در حالی ادعای عصمت و طهارت مثنوی را میکند که کتابش مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده(کتاب سر نی تعدادی از حدیث ها و مطالب تاریخی تحریف شده را ذکر کرده ص 41 و 295 و304 و تا 308) ستایش و تقدیس صحابه ی معلوم الحال و اخبار و تاریخ دروغ و مناقب سران صوفیه(حلاج-جنید-شبلی و....) میباشد...

در مقالات شمس تبریزی درباره ی مولوی آمده...

"اگر از تو پرسند مولانا را چون شناختی؟

بگو از قولش میپرسی "انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون  

"اگر از صفتش میپرسی:" قل هو الله احد

"و اگر از نامش میپرسی:" هو الله الذی لا اله الا هو

در واقع ادعای انا الحق اختصاص به حلاج و بایزید ندارد ،بلکه این خود بزرگ بینی و کفر گویی از خصوصیات و میراث مشایخ صوفیه است...و این میراث گرانقدر!! به قرن هفتم یعنی زمان مولوی میرسد و او این شعار را با حرارت بیشتری تکرارمیکند

از شربت اللهی و زجام انا الحقی هریک به قدح خوردند ،من با خم و قنینه (من با شدت و ولع بیشتری آن جام را نوشیدم

این سخنان کبریایی و بلند پروازانه ی صوفیان در مکتب تصوف رشته ی درازی دارد و اکنون روشن میشود که چرا مولوی مثنوی را اصول اصول دین و همردیف قرآن میداند...مولوی چون خود را شیخ و قطب میدانسته و شمس نیز به او میگفته :اکنون در عالم قطب تو هستی(مقالات شمس تبریزی ص 239) به خود اجازه میدهد که معصوم وار چنین ادعای مضحکه ای کند

باید عرض شود مولوی قبل از هرچیز یک صوفی متعصب بوده و خیلی هم افتخار داشته به این موضوع و همانطور که میدانید شعار صوفیه(الصوفی لا مذهب له) صوفی مقید به مذهب و مکتب خاصی نیست

او بعد از ذکر خلفاء راشدین فورا به مدح مشایخ پیشین تصوف میپردازد (مثنوی دفتر دوم-933

مولوی به اینجا بسنده نکرده و سلسله ی اقطاب و شاهان را تا پیغمبر(ص) رسانده و تحت عنوان "من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف " چنین سروده

آن رسول از خود بشد زین یک دو جام

!!!نی رسالت یاد ماندش نه پیام

واله اندر قدرت الله شد

...آن رسول اینجا رسید و شاه شد

خوب بالاترین مدارج قرب حضرت رسول(ص) قرب معراج بوده است...در عین حال حضرت نه رسالت را "فراموش کردند و نه پیام را و خداوند در همین موردفرموده است : "ما زاغ البصر و ما طغی

پیامبر(ص) با آن قربی که در معراج داشت چیزی را فراموش نکرد و تعجب در آن است که در کدام حال بوده که مولوی گفته نه رسالت یاد ماندش نه پیام!!! و نیز این چه مقامی است که از مقام خاتمیت و رسالت بالاتر رفت و شاه شد

جای شگفتی است که مولوی و هم فکران صوفی او برای مشایخ و قطب های صوفیه مقام صحو هشیاری) بعد از محو و فرق بعد از جمع را قائل هستند و به عبارت واضح تر فناء فی الله انها را از توجه به خلق و ماسوی باز نمیدارد...ولکن بعثت پیامبر(ص)را به گونه ای مطرح میکند که گویا وضعیت پیامبر(ص) در آن حال کمتر از اقطاب و مرشدهای صوفی بوده است

(ادب او در برابر پیامبر(ص) واقعا ستودنی است!!)....

ادامه دارد....

موافقين ۰ مخالفين ۰ ۹۲/۰۷/۰۹
امیر مهدی

نظرات (۳)

من به آمار زمین مشکوکم
اگر این شهر پر از آدمهاست
پس چرا یوسف زهرا تنهاست....؟؟؟؟

اللهم عجل لولیک الفرج.
گفت سرنوشت من و تو از هم جداست.

گفتم این بهانه است ، قلب من بازیچه دلهاست.

گفت تقصیر خودت بود ، عشق در قصه هاست.

گفتم اگر عشق در قصه هاست ، پس چرا با من عهد بستی.




ممنون از حضورت


گفت تو اشتباه کردی که به پای من نشستی.
۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۰:۴۶ سربازان ولایت دزفول
سلام ممنون که من را لنیک کردی  باز هم بیا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
EmamNaghi