یک دنیا پدر ...

وجِئنَا ببِضَاعة مُزجاة ...

وجِئنَا ببِضَاعة مُزجاة ...

یک دنیا پدر ...

و خدا خواست که یک عمر نبیند، یعقوب...
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد...

پيوندها

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

همگی در فرح سال نویی غوطه ورند...

ای فدای غم بی مادریت یا زینب...



۸ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۳۹
امیر مهدی

اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.


۲ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۳
امیر مهدی

تروریست ها در سوریه از تخریب هیچ یک از میراث تمدنی، اجتماعی و دینی فروگذار نیستند و از این رو، این بار بارگاه حضرت سکینه علیها السلام را با موشک هدف قرار دادند و در تلاشی ناکام برای نفوذ به این بارگاه، گنبد آن را تخریب کردند.

مسلمان نماهای وهابی چند روز پیش با چندین موشک این بارگاه را هدف قرار دادند که براثر آن گنبد و ساختمان آن به شدت آسیب دیده بود.

تازه ترین تصاویر عمق ددمنشی و دشمنی وهابیون تروریست با خاندان عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین را نشان می دهد.








۷ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۲۴
امیر مهدی


در دنیا که بود می‌گفت: «فقط خدا»

به او می‌گفتند: نظرت در مورد توسل چیست: می‌گفت: «فقط خدا»

می‌گفتند: آخر عالم هستی حساب و کتاب دارد. وسیله و واسطه دارد.

می‌گفت: «فقط خدا»

می‌گفتند: زیارت رفته ای؟ می‌گفت: «فقط خدا»

می‌گفتند: خدا حتی رزق و روزی را هم به‌وسیله‌ی واسطه‌ها به دست آدم می‌رساند.

بازهم می‌گفت: «فقط خدا»

گفتند: خدا حجت‌هایی قرار داده. باید به اطاعت آن‌ها تن داد. گفت: «فقط خدا»

یک‌بار فرزندش پرسید: شفاعت چیست؟ همان‌طور که به فرزندش غضب کرده بود می‌گفت: «فقط خدا»

می‌گفتند: اگر خدا بخواهد گشایش کار خلقش را به ارواح پاک بسپرد چه ایرادی دارد؟ می‌گفت: «فقط خدا»

زمان جان دادن

وقت مردن که شد مامور قبض روح آمد و گفت: آمده‌ام جانت را بگیرم!

پرسید از کجا آمده‌ای؟

مَلَک گفت: از عالم غیب.

گفت پس بگو فقط خدا بیاید. چون «فقط خدا» همه کار های غیبی را می‌کند!

همان‌طور که جان می‌داد می‌خواست بگوید «فقط خدا» اما نمی‌توانست.

 

در جهنم

در جهنم بود و آماده برای عذاب. گدازه‌های جوشان را برسرش آماده کردند. به مامور عذاب گفت: تو می‌خواهی من را عذاب کنی؟

جواب داد: آری! چه‌طور؟

 

تا خواست سخنرانی همیشه را شروع کند گدازه با پوست سرش عجین شد. تا گدازه با پوست سرش عجین شد از خواب پرید

 

موقع خواب یک کلاه مخصوص سرش می‌گذارد. با خودش گفت: چقدر خوب شد کلاه سرم بود و گرنه

راستی تا یادم نرفته بگویم:

 


شیطان هم به عبارت « فقط خدا » سجده می‌کرد و به امر او بی اعتنا بود. می‌گفت: فقط خدا....



۲ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۱۳
امیر مهدی
EmamNaghi